http://medicalhistory.ParsiBlog.com | ||
زندگینامه ابوسهل مسیحی طبیب گرگانی
این طائفه در آن خدمت از دنیاوی بی نیازی داشتند و با یکدیگر انس در محاورت و عیش در مکاتبت میکردند. روزگار بنپسندید و فلک روا نداشت ، آن عیش بر ایشان منغص شد و آن روزگار بر ایشان بزیان آمد. از نزدیک سلطان یمین الدوله محمود، معروفی رسید با نامه ای ، مضمون نامه آنکه شنیدم که در مجلس خوارزمشاه چند کس اند از اهل فضل که عدیم النظیرند چون فلان و فلان ، باید که ایشان را به مجلس ما فرستی تا ایشان شرف مجلس ما حاصل کنند و ما به علوم و کفایات ایشان مستظهر شویم و آن منّت از خوارزمشاه داریم و رسول وی خواجه حسین بن علی میکال بود که یکی ازافاضل و اماثل عصر و اعجوبه ای بود از رجال زمانه و کار محمود در اوج دولت ملک او رونقی داشت و دولت او عُلُوّی و ملوک زمانه او را مراعات همی کردند و شب از او باندیشه همی خفتند. خوارزمشاه خواجه حسین میکال را به جای نیک فرود آورد و علفه شگرف فرمود و پیش از آنکه او را بار داد، حکما را بخواند و این نامه بر ایشان عرضه کرد و گفت محمود قوی دست است و لشکر بسیار دارد و خراسان و هندوستان ضبط کرده است و طمع در عراق بسته من نتوانم که مثال او امتثال نکنم و فرمان او به نفاذ نپیوندم شما در این چه گوئید. ابوعلی و ابوسهل گفتند ما نرویم اما ابونصر و ابوالخیر و ابوریحان رغبت نمودند که اخبار صلات و هبات سلطان همی شنیدند. پس خوارزمشاه گفت شما دو تن را که رغبت نیست پیش از آنکه من این مرد را بار دهم سر خویش گیرید پس خواجه اسباب ابوعلی و ابوسهل بساخت و دلیلی همراه ایشان کرد و از راه گرگان روی به گرگان نهادند. روز دیگر خوارزمشاه حسین علی میکال را بار داد و نیکوئی ها پیوست و گفت نامه خواندم و بر مضمون نامه و فرمان پادشاه وقوف افتاد ابوعلی و ابوسهل برفته اند لیکن ابونصر و ابوریحان و ابوالخیر بسیج میکنند که پیش خدمت آیند و باندک روزگار برگ ایشان بساخت و با خواجه حسین میکال فرستاد و به بلخ به خدمت سلطان یمین الدّوله محمود آمدند و به حضرت او پیوستند و سلطان را مقصود ازایشان ابوعلی بوده بود و ابونصر عراق نقاش بود بفرمود تا صورت ابوعلی بر کاغذ نگاشت و نقاشان را بخواندتا بر آن مثال چهل صورت نگاشتند و با مناشیر به اطراف فرستادند و از اصحاب اطراف درخواست که مردی است بدین صورت و او را ابوعلی سینا گویند طلب کنند و او را به من فرستند. اما چون ابوعلی و ابوسهل با کس ابوالحسین السهلی از حضرت خوارزمشاه برفتند چنان کردند که بامداد را پانزده فرسنگرفته بودند. بامداد بسر چاهساری فرودآمدند پس ابوعلی تقویم برگرفت و بنگریست تا بچه طالع بیرون آمده است چون بنگرید روی به ابوسهل کرد و گفت بدین طالع که ما بیرون آمده ایم راه گم کنیم و شدت بسیار بینیم بوسهل گفت رضینا بقضااللّه من خود همی دانم که از این سفرجان نبرم که تسییر من در این دو روز به عیوق میرسد.و او قاطع است . مرا امیدی نمانده است و بعد از این میان ما ملاقات نفوس خواهد بود. پس براندند. ابوعلی حکایت کرد که روز چهارم بادی برخاست و گرد برانگیخت وجهان تاریک شد و ایشان راه گم کردند و باد طریق را محو کرد و چون باد بیارامید دلیل از ایشان گمراه تر شده بود در آن گرمای بیابان خوارزم از بی آبی و تشنگی بوسهل مسیحی به عالم بقا انتقال کرد و دلیل و ابوعلی با هزار شدت به باورد افتادند- انتهی . منبع: لغت نامه دهخدا [ پنج شنبه 94/12/20 ] [ 5:43 عصر ] [ جمال رضایی اوریمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |